Tuesday, May 29, 2007

خواب سنگین خانه
من
دریا
خورشید
غروب
همان اوقات آشنا ...
چیز تازه‌ای نیست
جز وسوسهء گناهی
که چون سر‌ می‌رسد
در ارتکابش شک نمی‌کنم ....

Tuesday, May 22, 2007

گفته بودم:
«پرنده‌ای که بوسیدن بداند
پرواز را فراموش می‌کند»
نگفته بودم؟!
حالا صدای گریهء پرنده‌ای می‌آید
که روءیاهایش را به یاد نمی‌آورد
خودمانیم
دنیای غم‌انگیز نادرستی داریم ...

Wednesday, May 16, 2007

دنیای غریبی است
گاه حدسش را هم نمی زنیم
که یک اشتباه درست
می‌تواند بهتر از یک
درست اشتباه باشد
.......
کاش بیدار بودی
اینجا همه خوابند ...

Friday, May 11, 2007

:To My Immortal Beloved

."Happy Birth Day Sweet Dadashi"

Thursday, May 10, 2007

در کودکانه‌هایم قدم می‌زنم
باز همان تصویر همیشگی
همان پارک قدیمی
همان خلوت شیرین ...
کاش این قطار که با این شتاب
به سوی آن همه ناپیدا می‌رود
می‌ایستاد !
می‌خواهم پیاده شوم
می‌خواهم بنشینم و دنیا را و تمام کودکیم را فکر کنم
و دیگر هیچ
نه حتی هرچه قبل از این و بعد از این ...
قطار را همین جا نگه دار
همین جا در تلاقی تمامی خطوط موازی ...

Wednesday, May 09, 2007

چه زود یه سال گذشت ... :)

Sunday, May 06, 2007

« اشتباه از ما بود
اشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را
در خیال پیاله می‌دیدیم
کاش می‌دانستیم
هیچ پروانه‌ای
پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی‌اورد
حالا مهم نیست که تشنه به روءیای آب می‌میریم ...
از خانه که می‌ایی
یک دستمال سفید ، گزیدهء فروغ
پاکتی سیگار و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار است »
علی صالحی

Wednesday, May 02, 2007

« من از پایان نمی‌ترسم
هراس من ز تسلیم است
مبادا جامهء پاک غرورم
با حقارتها بیامیزد
مبادا در نشیب راه
دستم پیش از آنکه دانه‌ای در خاک بنشاند
فرو افتد »
.....
باز هم پر از وسوسه‌های رفتنم .......