Sunday, July 20, 2008

بین تو و لبهای من خنده غریبی می کند ...... محبوب من ......"لبخندهایم را از لبانم دزدیده ای ......سهمم را بر لبم بگذار"

Saturday, July 12, 2008

پدر نمونه پدر من است که سپید است به سپیدی ماه و چشمان پرمهرش دو دریاچه عسل ... با موهایی به رنگ خرما و نقره ...وقتی به نماز می‌ایستاد گویی فرشته‌ای بود که ایستاده به قیام... یادم می‌آید کودکیهایم وقتی به سجود می رفت، سر به شانه‌های او می‌نهادم...او صبر می‌کرد،الله اکبر بلندتری می‌گفت من برمی‌خواستم او برمی‌خواست ... دلش با خداست و مهرش برکت تمام زندگانیم.... دوستت دارم .. پدر روزت مبارک... "این روزها که می‌گذرد هر روز احساس می‌کنم" ....بگذریم...