Tuesday, October 03, 2006

«سلام یگانه‌ترینم
بگذار از خبرهای خوب و تازه بگویم
دیشب دوباره خواب دیده‌ام
تمام راهای جهان
به خیال تو ختم می‌شوند.»

1 Comments:

Blogger سطرهای پنهانی said...

باران باریده بود بر پیاده رو
و خورشید
مثل واکسی ِباحوصله
کفش های خیابان را برق انداخته بود
بازویم
از فشار دست تو شنگول شد
و از یاد بردم روزی را
که قرار است در پیاده رو قدم نزنیم
و خورشید
همچنان برق بیندازد
...

11 October, 2006 11:24  

Post a Comment

<< Home