خاطرات آزاده
Monday, September 11, 2006
یکی بود
یکی نبود
برعکس
یکی نبود
و
آن یکی بود
posted by Azadeh at
7:05 PM
0 Comments:
Post a Comment
<< Home
About Me
Name:
Azadeh
Location:
Vancouver, British columbia
View my complete profile
Previous Posts
رود، راهی به دریا میگشاید پرپیج، پرتاب و تر...
روبرویم بنشین اگرچه مرا جسارت نیست...
«جای من خالی است جای من در میز سوم در کنار پنج...
هی باد باد تو کی مرا سوار بال خودت میکنی؟
ماه روشنیاش را در سراسر آسمان میپراکند و لکهه...
آخر شب روی صندلی خسته مینشینم و فکر میکنم از ...
«بر میگردم با چشمانم که تنها یادگار کودکی منن...
وقتی شقیقههایم از تحمل زخمهای کهنه تیر میکشند...
دوستت دارم پدر
من دوست دارم بروم آهسته آهسته زیر باران و تماشا...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home