Thursday, September 07, 2006
Previous Posts
- روبرویم بنشین اگرچه مرا جسارت نیست...
- «جای من خالی است جای من در میز سوم در کنار پنج...
- هی باد باد تو کی مرا سوار بال خودت میکنی؟
- ماه روشنیاش را در سراسر آسمان میپراکند و لکهه...
- آخر شب روی صندلی خسته مینشینم و فکر میکنم از ...
- «بر میگردم با چشمانم که تنها یادگار کودکی منن...
- وقتی شقیقههایم از تحمل زخمهای کهنه تیر میکشند...
- دوستت دارم پدر
- من دوست دارم بروم آهسته آهسته زیر باران و تماشا...
- «شب رفته است لبخند رفتهاست و تو و میهمانان ...
1 Comments:
کلمات تو ؛ زن
کلمات تو ؛ دوست
کلماتت اندهگین بود و تلخ
کلماتت شادمانه بود و سرشار از امید
کلماتت شجاع بود و قهرمان وار
کلماتت آدمیان بودند
ناظم حکمت
Post a Comment
<< Home