Tuesday, August 22, 2006

وقتی شقیقه‌هایم از تحمل زخمهای کهنه
تیر می‌کشند،
مجبور می‌شوم به دور‌ترین عزیزانم
با بلند‌ترین صدا بیندیشم
تو بگو، آخر با این دل تنگم چه کنم؟!!
حالا می‌روم به اتاقم،
تا با مداد‌ رنگی هایم
چیزی از خطوط کمرنگ چهره‌هاشان خلق کنم
شاید این دل بی‌قرار با ما سازگار شود.

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

che tasadofi,azade jan
hamin alan dashtam weblogeto mikhundam...
del be del rah dare
be khahare nazet ham salam beresoon

23 August, 2006 10:24  

Post a Comment

<< Home