«بر میگردم با چشمانم
که تنها یادگار کودکی منند
آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت؟!»
Saturday, August 26, 2006
Previous Posts
- وقتی شقیقههایم از تحمل زخمهای کهنه تیر میکشند...
- دوستت دارم پدر
- من دوست دارم بروم آهسته آهسته زیر باران و تماشا...
- «شب رفته است لبخند رفتهاست و تو و میهمانان ...
- در میوهچینی بیگاه، روءیا را نارس چیدند و تردید ا...
- جای یک چارگوش سپید جای یک میخ کوچک و تیز مانده ر...
- زندگي کوچکتر از آن بود که مرا برنجاند و زشت تر از ...
- پیروزمندان، فاتحان لحظه هایند و شکوه زندگی را در...
- Winners take chances. Like everyone else, they fea...
- دیدهای؟ گاهی لبریز لبریزی از گفتن ولی دریغ، د...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home