باید برویم
دیر میشود
هنوز به نیمهء راه هم نرسیدهایم
چمدانت را بردار
باید برویم
بیآنکه به مقصد بیندیشیم، باید برویم
باور کن رسیدن غمانگیز است
باور کن تماشای راه بهتر از سکون مقصد است
زمانمان اندک است و
مسیر دشوار و طولانی
بارمان سنگین و
هوا هم که طوفانیست
اما ما خسته نیستیم
ما به شکوه آنچه بازیچه نیست میاندیشیم و
میرویم
آری، اینچنین است که سالها
با آرزوی اوج گرفتن، میرویم
هی؛
من کم کم از دور خانه را میبینم،
چراغهای سرخش در شب، میگوید که
مثل همیشه خانه گرم است
گرم گرم
اندکی بشتاب
مبادا دیر کنیم و خانمان سرد شود!
5 Comments:
پشت پست قبلی ! میترسم! میترسم برسم خونه و اونجوری که فکر میکنم گرم نباشه. مهمترین دلیلم واسه میل به آواره موندن ابدی تو زندگیم ترسی نیست که از ته نشین شدن تو سکون اون دارم، بلکه دلهره رسیدن به خونه و ئیرونه دیدنشو دارم که حتی خاطراتمم ازم میگیره
Kheyli sakhte ha, .... vali chashm, Bavar mikonam ...
Faghat be man begoo ke maghsadi dar kaar nist, begoo behem ke nabayad az inke be maghsad e eshtebah beresam, betarsam .... to motma'enni ke hame chiz hamin raahe o maghsad aslan ma'ni i nadare? ... age injoorie, pas chera chamedoon ba khodemoon bardarim? chera sangin? .. bezar bi khial berim , sabok bar, ...
مقصد اگر تو را مسخیر قلههاست باید همیشه رفت باید همیشه خواست.
ترس نداره که، راه و بلدیم، مقصدم میدونیم کجاست...
ولی به قول حمید چمدون سنگین خوب نیست، سبکبار باشیم بهتره.... منم مطمئنم قرار نیست گم شیم...
بهزاد، فرض که خونمون و خراب کرده
بودن، با خاطراتمون که نمیتونن کاری کنن، میتونن؟!!!
نمیدونم ! حرف حمید رو قبول دارم اگر بدونم که راه درسته ! راهم درسته؟
فکر نکنم بتونن هیچوقت خاطرات خونمو بگیرن. خاطرات خونه مادربزرگی که یه زیرزمین داشت و یه پنجره و صبحها آقا بابام میرفت تو حیاط و ورزش میکرد.
.ولی دوست نداشتم خونه قشنگشونو خراب کنن . الان اون سادگی ازم دور شده. دیگه وقتی یادم میاد صداشون یکم واشم غریبن ! میترسم برم خونه صدای مامان و بابامم دور باشن ! (خوبه نمیخونن اینجا رو کلمو مبکندن) ولی راس میگم
من به این وبلاگ مرتب سر میزنم. اینجا رو که میخونم یاد فروغ فرخزاد میافتم. خیلی عالی مینویسی از زنانگی ها. مرسی عزیز
Post a Comment
<< Home