Wednesday, January 17, 2007
Previous Posts
- میدانی؟ یک قصهء دیگر نوشتهام؟ اولین قصهام را ...
- هنوز در همهء خوابهایمهمان خانه را میبینم همان دیو...
- cry your tears smile your smiles but never, neve...
- همیشه باختن، گامی دیگر است به سوی بردن و پیروزی ...
- بازی یلدا
- دوباره وقت چای بعد از ظهر از خیابان به خانه ب...
- یادم میآید وقتی هنوز کوچک بودم وقتی پدر هنوز م...
- همه چیز خوب است و هیچ خبر جدیدی نیست اما دروغ چرا...
- یادش به خیر شعرهای کودکی: دویدم و دویدم دو تا خا...
- قبول قول میدهم چه ضمانتی از من؟!......
2 Comments:
من اينجا که بودم مادربزرگم فوت کرد ولی هنوزم احساس میکنم زندهاس و با ايران که صحبت میکنم تامرز اينکه حالش رو بپرسم پيش میرم.
من یکی از هر دوتا مادربزرگامو خیلی دوست دارم. یکیشون نمیدونم چند ساله فوت کرده ولی همیشه باهامه و اون یکیم هیچی نمیخواد بجز خوبیم. بعضی وقتا فکر میکنم که از مامانا بهترن
دوسشون دارم
Post a Comment
<< Home