آیا دیدی
آن کودکی که بر جدول شکستهء جاده می نشیند و
چشمهای خیس درشتش همیشه
پر از اضطراب و حسرت است
امروز به کفشهایی رسید که همه سال خواب آنها را می دید؟
Friday, June 09, 2006
Previous Posts
- همه چیز در آن لحظهای به پایان می رسد که قدمهای م...
- چند روز پیش تو اتوبوس، یه بچه هه مامانشو گرفته بود...
- به قول مرحوم حسین پناهیخواهران و برادران نعمت اند...
- ......از آسمان بعضی آدمیان باید گریخت، به همین ساد...
- یادتونه، وقتی برامون قصه می گفتن همیشه اینجوری تمو...
- بیا برویم به آن سوی پرچین خیال آنجا جاییست پر از م...
- چند نفر گفتن که شعر غمگین دیگه ننویسم..... باشه، ا...
- می ترسم و مضطربم می خوام با کسی حرف بزنم، با یه دو...
- به هر که گفت تعبیر زندگی شکل صبور همین شقایق است ...
- گله در واهمه سرگردان است شهر بیعاطفه چوپان را بلع...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home