دیروز کبوتری از من سراغ تو را می گرفت
یادم افتاد از هفتم آسمان ندیدمت
و چه قدر دلم برایت تنگ شده
من اگر نخواهم با روزهای خدا صبوری کنم، چه می شود؟
Thursday, July 20, 2006
Previous Posts
- ای قلندر شبگرد تا به کی در کوچه های پیچ در پیچ شهر...
- «چرا همیشه از آیینه و نور بگوییم گاهی هم از تاریکی...
- باور کن هیچ اتفاقی نیفتاده حرف تازهای نیست فق...
- دیگر نبودنت را بهانه نمیگیرم تا کی بگویم برگرد ...
- «شکستن اگر عادت آسان آیینه نبود تکرار بیهودهء ز...
- «خودت بگو زنجیر اگر برای گسستن نبود پس این دسته...
- در مرگ نور نباید سکوت کرد یک دقیقه فریاد به پاس ص...
- امشب نه بادی می وزد، نه پرندهای میخواند خورشید...
- «وقتی که عاشقترین خورشیدهای سپیده دم به زانو ...
- .......برای همین برخواستن است که گاهی باید زمین بخ...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home