خاطرات آزاده
Tuesday, May 23, 2006
یادم می اید
روزگاری ساده لوحانه
صحرا به صحرا
و بهار به بهار
دانه به دانه
بنفشه های وحشی را یکدسته می کردم
اما عشق را چگونه می توان نوشت
در گذر این لحظات پر شتاب شبانه ها
"...... که به غفلت آن سوءال بی جواب گذشت
posted by Azadeh at
11:00 PM
0 Comments:
Post a Comment
<< Home
About Me
Name:
Azadeh
Location:
Vancouver, British columbia
View my complete profile
Previous Posts
هی گلبرگ شکوفهء انار، همیشه آب سهم تشنه نیست به...
من از پرنده ابرشکوفه درخت سیل از هر چه زندگیست حتی...
امروز ظهر کارم دانشگاه زود تموم شد، رفتم ناهار خور...
مامانی روزت مبارک
یه توضیح کوچک بدم: دیروز یکی از دوستام پرسید اسم ب...
«نمیدانم از چه هوای رفتن به جایی دور هی دل بی قرار...
تولدت مبارک عسلم
«سلام، حال همهء ما خوب است ملالی نیست جز گم شدن گا...
یه مدتی داشتم فکر می کردم چقدر خوب میشه اگه یه وبل...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home