Thursday, May 11, 2006

«سلام، حال همهء ما خوب است ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور،که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند.با این همه عمری اگر باقی بود، طوری از کنار زندگی می گذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بی امان!تا یادم نرفته است بنویسم حوالی خوابهای ما سال پر بارانی بود.می دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازهء باز نیامدن است،اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی هر از گاهی ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست!راستی خبرت بدهم خواب دیده ام خانه ای خریده ام بی پرده، بی پنجره، بی در، بی دیوار... هی نخند!
فردا را به فال نیک خواهم گرفت، دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سفیداز فراز خانهء ما می گذرد. باد بوی کسان من میدهد یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟!
نامه ام باید کوتاه باشد، ساده باشد بی حرفی از ابهام و آیینه از نو برایت می نویسم حال همهء ما خوب است اما تو باور مکن!»

0 Comments:

Post a Comment

<< Home