Sunday, April 22, 2007

جای خالیت را گاهی احساس می‌کنم
احساسهای گذشته‌ام را بیاد نمی‌آورم، دورند و ناآشنا
ولی یادم می‌اید
همیشه پرهیجان حرف می‌زدی و از نقشه‌هایت می‌گفتی
اما من سکوت را ترجیح می‌دادم
می‌پرسیدی چرا ساکتی؟
نمی‌دانستی که سکوت بی بهانه نیست ...
می‌پرسیدی حرفی از قلم نیفتاده؟!
اما همیشه چیزی ناگفته می‌ماند ...
کسی چه می‌دانست تاوان حرفهای نگفته چیست؟
من اما هنوز بر این باورم که
هیچ حرفی ارزش گفتن ندارد
یا نه
حرفهایی هست که هرگز مبتذل به گفتن نمی‌شود
یا نه
اصلا حرفهایی هست برای نگفتن
.....
گاهی می‌ترسیدم و تو را هم می‌ترساندم ...
ازت پرهیز می‌کردم
سرد بودم و خاموش...
چه ترسناک بود آن همه بیگانگی ...
اما زندگی شاید همین فاصله‌هاست
کسی چه می‌داند؟
هنوز هم اما ماه سفید است و آسمان آبی ....

0 Comments:

Post a Comment

<< Home