Thursday, February 15, 2007

باز باران
با ترانه
با گوهر‌های فراوان
می‌زند بر بام خانه
یادم آید....

2 Comments:

Blogger A simple child said...

یوهوووووو امروز آفتاب شده بود و اون موقع بود که وبلاگتو خوندم و یاد دبستانم افتادم . بیچاره علیرضا و سارا که 1.5 ساعت به خاطرات من گوش دادند

15 February, 2007 20:07  
Blogger سطرهای پنهانی said...

آزاده جونم
این عکسهایی که انتخاب می کنی خداست
شعرهاتم همین طور
سلیقه ات رو خیلی دوست دارم

19 February, 2007 11:17  

Post a Comment

<< Home