Thursday, February 15, 2007
Previous Posts
- امروز هم باز از آن روزهای خاکستریست باران میای...
- Does the devil make the world... ...?!While God w...
- «باد آمد و همهء روءیا ها را با خود برد» حالا تکل...
- هرگز نومیدوار از فراز قلههای سخت زندگی آینده ر...
- بچه که بودم کلاغها را دوست داشتم همیشه دلم به ...
- روزگار کودکی... افسوس که تکرار نمیشود تقویم...
- یادم میاید روزگاری طولانی سادهلوحانه ...
- Take me in your arms ... Hold me tight andKee...
- چه کسی باور میکند؟ مناجاتهای مترسکی را که برای او...
- هی قاصدک صبور باش آنگاه که روزهایت ره به جایی نم...
2 Comments:
یوهوووووو امروز آفتاب شده بود و اون موقع بود که وبلاگتو خوندم و یاد دبستانم افتادم . بیچاره علیرضا و سارا که 1.5 ساعت به خاطرات من گوش دادند
آزاده جونم
این عکسهایی که انتخاب می کنی خداست
شعرهاتم همین طور
سلیقه ات رو خیلی دوست دارم
Post a Comment
<< Home