خانه
کوچهء اقاقیا
بوی نان تازه
رفتگران نارنجی پوش
تاکسی هایی که میآیند و میروند
ترمزهای نابهنگام
عابران گرفته
.....
ایران...
و من اینجا
بیخواب و بیقرار
قدمهایم را شماره میکنم
فقط چند نفس دیگر مانده....
وقتی میامدم هیچ نامی آشنا نبود
حالا که برمیگردم
چه حرفهای قشنگی برای گفتن دارم :) ....
همیشه پشت آن دیوارهای گلی
کسی در نگاهم نفس میزند
نفسهای عمیق ....
2 Comments:
شعرا و نوشته ها و عکسات خیلی خوبن. دوسشون دارم خیلی. خیلی.
چقد خوب . چقد عمیق
Post a Comment
<< Home