Tuesday, July 04, 2006

گفتگوها دارم که اگر وا‍‍‍ژه توان داشت تو را می‌گفتم
واٰٰژه ها دارم در سر که اگر خلوتی بود تو را می‌گفتم
دارم از کوچهء خاطره ها می‌گذرم
گوش کن من تو را می‌گویم که همدردی و همدل
تو که معنای بهاری و بهاری و بهار، همزبانی
و چه می دانم در کجایی و کجاییست دلت؟
اینقدر هست که از جنس منی، همزبانی
می توانم به تو از دورترین نقطهء خاک
با کلامی برسانم عالمی واژه و حرف و سخن و خاطره را
و تو بدانی که چه می‌گویم و نخندی به امیدی که مراست
.........................
می‌بوسمت و در رویا سخت در آغوشم می‌فشارمت
به تسلای تمام لحظه های نبودنت

0 Comments:

Post a Comment

<< Home